گذری بر تاریخ در خانه موزه سیمین و جلال شاید کمتر جایی در تهران مانند خانه موزه سیمین و جلال هویت منحصر به فرد خودش ادامه مطلب
فهرست مطالب
گذری بر تاریخ در خانه موزه سیمین و جلال
شاید کمتر جایی در تهران مانند خانه موزه سیمین و جلال هویت منحصر به فرد خودش را داشته باشد. خانهای که با عشق مردی برای همسرش ساخته شد. این روزها دیگر خبری از این خانه ها، از ساکنان همیشگی یک محل و همسایگانی که هم را بشناسند و هنگام گذر از کوچه با همدیگر سلام و علیک داشته باشند، نیست. ولی هنوز رد پای چندتایی از این خانه ها در بعضی کوچه های شهر باقیست.
خانه موزه سیمین و جلال در یک کوچۀ بن بست قرار گرفته است. کوچهای در منطقهای که کمتر میشود اسم آن را کوچه گذاشت. زمینی که وقفی بود و شاید در یکی از گردشهای روز جمعه در شمیران، زوج جوان و تازه ازدواج کرده به این نتیجه رسیدند که آن زمین را اجاره کنند. تا جلال دست بجنباند و در آنجا آلونکی برای زندگیشان علم کند، چند سالی گذشت.
قصۀ یک زمین وقفی که مأمن عشق و ادبیات ایران شد
آن قدیمها مراتع و زمینهای هر آبادی به خان و یا اهالی سرشناس آنجا تعلق داشت. گاهی این زمینها را وقف میکردند. مخصوصاً اگر در آن حوالی امامزاده، مسجد، تکیه و یا هیئت مهمی بود. زمینِ خانه موزه سیمین و جلال هم جزء موقوفات بود. رسم بود که زمینها را به افراد اجاره میدادند و اجارهاش را هر سال میگرفتند. آن فرد هم میتوانست در زمینش خانهای بسازد، درختی بکارد و کشاورزی کند.
آن اوایل که جلال زمین خانه موزه سیمین و جلال را خریده بود و هنوز سودای ساخت خانه به سرش نزده بود، باید هر سال مبلغ اجاره را به متولی زمین میداد. چند سالی که گذشت و هزار و صد تومان بالای اجارۀ زمین داد مصمم شد تا از آن بهرهبرداری کند. و حداقل به قول خودش پول علف گوسفندان دیگران را نداده باشد.
سفر یار به آمریکا، اولین جرقۀ ساخت خانه موزه سیمین و جلال
قبل از ساخت خانه موزه سیمین و جلال، این زوج هم مثل هر زوج جوان دیگری مجبور بودند که در خانۀ استیجاری زندگی کنند و خدا میداند چه سختیها را تحمل کردند. سختیهایی که صاحبخانۀ ملعونشان به قول جلال به آنها تحمیل کرده بود. او امیدوار بود در این خانه، اوقات بهتری را با همسرش بگذارند.
قصۀ خانه موزه سیمین و جلال از آنجایی شروع شد که سیمین برای گذراندن یک دورۀ آموزشی به استنفورد سفر کرد. آن هم وقتی که تنها کمی بیش از دو سال از ازدواجشان گذشته بود. البته در این دو سال مثل همۀ آدمها اختلافات خودشان را هم داشتند.
ولی عشق و علاقۀ بینشان آنقدر زیاد بود که لگد به این دعواهای کوچک بزند و درد جدایی و فراق را برای هر دویشان سخت کند. و اینطور میشود که هر روز برای هم مینوشتند. از خاطراتشان، نقشه هایشان برای آینده و دلتنگیهایشان. هر کدام برای دیگری تأکید میکرد که مبادا آن دیگری فراموشش کند. و سیمین مینویسد “یادم به آن جمعه های شمیران میافتد و جلال چقدر این دوری ناگوار است. باور کن تابش را ندارم”.
و جلال به فکر ساخت خانه موزه سیمین و جلال میافتد. در همان زمین وقفی. حتی اگر “مختصر و محقر” باشد. ساختمانی که دومین مشغلۀ بزرگ او بعد از خودِ سیمین، هنگام دوری او میشود. و دوست دارد که تا برگشت همسرش، خانه تکمیل شده باشد و زندگیشان را در آنجا شروع کنند.
فراز و فرودهای ساخت خانه موزه سیمین و جلال
خانه موزه سیمین و جلال که امروز در بن بست ارض، پلاک ۱ واقع شده است، از اول به همین حال و روز نبود. آن روزها شمیران منطقهای در حومۀ شهر تهران بود. یک منطقه با چند روستا که بزرگترینشان تجریش و گل سرسبد آن امامزاده صالح و بازار آن بود. هنوز هم قدیمیهای تجریش وقتی میخواهند به بازار تهران بروند، میگویند میخواهیم به شهر برویم.
شمیران زمستانهای سخت و پربرفی داشت. از آبان ماه برف میبارید و سرمای آن استخوان سوز بود. هنوز خبری از آب لوله کشی و برق نبود. حمل مصالح و ساخت خانه کم، هزینه نداشت. ولی دلگرمی آن روزهای جلال که بی سیمین میگذشت، ساخت این خانه و نقشه کشیدن برای آن بود.
جلال بیش از دویست نقشه برای خانه موزه سیمین و جلال میکشد. مضیقۀ مالی در کنار پولی که باید هر ماه برای سیمین به آمریکا میفرستاد. و اجارۀ خانه و خرج برای نوکری که بنا بود بعدها در شمیران کنارشان بماند و به کارهای خانه برسد، حسابی جلال را کلافه کرده بود. به قولی دخل و خرجش با هم نمیخواند و چند باری تصمیم داشت تا کار ساختمان خانه را کنار بگذارد. ولی بالاخره عشق و علاقه کار خودش را کرد و کلنگ این خانه هم به زمین خورد.
طبیعت و نیما، غنیمتی برای سیاحت و مصاحبت
جلال نگران بود که محبوبۀ شیرازیاش نتواند سختی راه و فاصلۀ زیاد خانه موزه سیمین و جلال با شهر را تحمل کند. سیمین دانشور از خانوادهای متمول بود. پدرش پزشک بود و با اینکه درد یتیمی را در اوایل جوانی چشید ولی تا وقتی که پدر زنده بود، نگذاشت فرزندانش روی سختی را ببینند.
از آن طرف سیمین لحظه شماری میکرد تا خانه زودتر ساخته شود. تا پس از بازگشت به خانۀ خودشان بروند. سیمین برای جلال نوشت که در آمریکا، آدم حسابی اصلاً در شهرها زندگی نمیکنند. شهر برای کار است، نه زندگی. بلکه در شهرهای اطراف ساکن میشوند. به نظر او هم شمیران محلی مناسب برای زندگی بود.
نگرانی هم از بابت رفت و آمد به شهر نداشت. از شهر تا آنجا فقط سه ربع ساعتی با اتوبوس راه بود. و چه چیز از این بهتر که در شمیران طبیعت دم دستشان بود. و مهمتر آنکه فرصت همسایگی نیما یوشیج را هم داشتند.
نقشۀ خانه موزه سیمین و جلال: داستان خطوطی که با جوهر دلدادگی رسم شد
در روزگاری نه چندان دور، در همین تهران خودمان، درست زمانی که خانه موزه سیمین و جلال ساخته شد، خیلیها خانه هایشان را خودشان میساختند. قبل از اینکه کار و بار بساز و بندازها بالا بگیرد، وقتی دختر و پسری با هم ازدواج میکردند، مدتی را یا مستأجر خانۀ پدری یا یک موجر دیگر بودند. بعد سرمایهای فراهم میکردند. زمینی میخریدند. باز هم پولی روی هم میگذاشتند و یا از اعتبارشان استفاده میکردند و قرض میگرفتند و در نهایت خانهای میساختند.
خانه موزه سیمین و جلال طوری ساخته شده است که بتوان باز هم آن را گسترش داد. کلا این خانه ها طوری ساخته میشد که بتوان بعدها آن را تکمیل کرد. جمعیت خانه که اضافه میشد، از گوشه و کنار، اتاقهایی سر در میآورند. خانه ها برای یک عمر زندگی ساخته میشد. سعی بر آن بود تا تمام احتیاجات خانواده در نظر گرفته شود. مهندس کمتر بود و بیشتر کار دست معماران بود. معمارانی که مشتریشان را میشناختند و حاضر بودند قسطی هم برایشان کار کنند. مردها هم در تمام مدت قدم به قدم در کنار کارگران و معماران کار میکردند.
نقشۀ اولیۀ خانه موزه سیمین و جلال هم اینطور کشیده شد. اولین نقشه را جلال در آبعلی کشید. وقتی که سیمین به شهر رفته بود و جلال تنها بود. جلال نقشه را به یک معمار نشان میدهد. این نقشه صدها بار تغییر میکند و آخر به همت جلال و یک معمار نقشۀ نهایی بر روی زمین پیاده میشود. سیمین هم از نقشه های خانه های آمریکایی برای جلال میفرستد. و راهکارهایی که میشد با آن حمام سر خانه داشت. جلال هم به دنبال تأمین آب خانه در تمام سال و گرم نگه داشتن خانه بود. ولی خب در زمین وقفی آخرش میشد ده هزار تومان خرج کرد. البته با توجه به بودجۀ اولیۀ آنها، از این بیشتر هم امکان خرج کردن نبود.
بخشهای مختلف خانه موزه سیمین و جلال
با آن زمستانهای سرد و سخت شمیران، لازم بود که خانه به خوبی گرم شود. تمهید جلال این بود که ساختمان تا آنجا که میشود راحت باشد. حمام آن را بتوان گرم نگه داشت. خانه در طول روز از نور خورشید بیشترین استفاده را کند. و مصرف انرژی در آن بهینه باشد.
با این دغدغه های آقای نویسنده، او شروع به طراحی خانه موزه سیمین و جلال کرد. تصمیم گرفت تا پنجرههای خانه بزرگ باشد. یک آب انبار در کنار ساختمان بسازد که بتوان با پمپ آب آن را به منبع زیر شیروانی برد و بعد هم با سوخت آن را گرم کرد. حمام و آشپزخانه کنار هم باشد که هر دو بتوانند از آب گرم استفاده کنند. خانه پر از گنجه باشد برای ظروف، لباس و کتاب تا دیگر مجبور نباشند از هر وسیلهای برای کمد استفاده کنند. یک اتاق کوچک هم برای کلفت یا نوکرشان داشته باشند.
خانه موزه سیمین و جلال طبیعتی زیبا دارد. وقتی دو نفر آنقدر عاشق طبیعت باشند که حاضر باشند هر سختی را به جان بخرند و از امکانات شهری دور شوند و در یک روستا سکنی گزینند. حتماً فضای سبز در خانهشان حرف اول را خواهد زد. زوج جوان دوست داشتند بیشتر فضای خانهشان، حیاطی سرسبز باشد. مخصوصاً آنکه سیمین شیرازی بود و “خوشا شیراز و وصف بی مثالش”. جلال پیش از شروع ساختمان، تصمیم داشت نهالهایش را بکارد و باغچۀ خانهشان را باصفا کند.
خانه موزه سیمین و جلال و ذوق و شوق یک عروسی دیگر
کمتر زوجی مثل جلال و سیمین سیگنالهای ذهنیشان با هم، هماهنگی دارد. به قول سیمین دلبستگیشان به خاطر این بود که امواجی که از مغزشان به یکدیگر میرسید خوشایند طرف دیگر بود. شاید به خاطر همین بود که اولین خواننده و منتقد نوشته های یکدیگر بودند. در کار و زندگی همپا و همیار بودند. و حتی پس از مرگ جلال، سیمین در همان خانه و در کنار خاطرات جلال زندگی کرد.
جلال در یک نامه اشارۀ کوتاهی میکند که بعد از برگشت سیمین درست مثل شب عروسیشان دست او را میگیرد و به خانه نو میبرد. سیمین هم دل به دل او میدهد و از زندگی جدیدشان مینویسد. اینکه دوباره با هم عروسی میکنند. از نو زندگیشان را میسازند. شاید اگر این دوری یک ساله میان سیمین و جلال نبود هیچ گاه خانه موزه سیمین و جلال اینطور ساخته نمیشد. خانهای که هر آجر آن، نمایی از عشق جاودانۀ این زوج است.
مختصری از زندگی سیمین دانشور
سیمین دانشور متولد اردیبهشت ۱۳۰۰ در شیراز و متوفای اسفند ۱۳۹۰ در تهران است. او از اولین نویسندگان زن ایرانی است که سبک ساده نویسی را ترویج داد. برخی او را همپای جمالزاده دانستهاند. از دورۀ دبیرستان و نوجوانی استعداد نویسندگی خود را نشان داد. و این برای او که در خانوادهای فرهنگی رشد یافته بود، چندان دور از انتظار نمینمود.
پدرش محمدعلی دانشور ملقب به احیا السلطنه، پزشک و مادرش قمر السلطنه حکمت نقاش بود. با اینکه بسیاری پیشینۀ خانوادگی جلال و سیمین را از دو طبقۀ جدا میدانند ولی خانوادۀ مادری سیمین هم به یک روحانی سرشناس میرسیدند. و همین به شباهت بیشتر آنها منجر شده است.
مادر سیمین با واسطۀ “صدر شایسته” شاگرد کمال الملک بود. دخترعموی علی اصغر حکمت بود. احیا السلطنه هم در آلمان و فرانسه تحصیل کرده بود. سیمین سومین فرزند خانواده بود. یکی از خواهران او به نام ویکتوریا، همان کسی است که خانه موزه سیمین و جلال را به شهرداری فروخت تا تبدیل به یک مکان فرهنگی برای عموم مردم شود.
سیمین جوان پیش از ازدواج با جلال آل احمد
سیمین در مدرسۀ مهر آیین شیراز تحصیل کرده بود. زبان انگلیسی و سوارکاری را به خوبی آموخته بود. در امتحانات پایانی دبیرستان رتبۀ اول کشوری را کسب کرد. وقتی هنوز شاگرد دبیرستانی بود، اولین نوشتهاش در یک روزنامه در شیراز منتشر شد. او از زیبایی های طبیعت شیراز و فضای مردمی آن خاطرات خوبی داشت. تا اینکه در سال ۱۳۱۷ به همراه خواهر و برادرش به تهران مهاجرت کرد.
در آنجا در یک شبانه روزی آمریکایی مشغول به تحصیل شد. بعد هم در دانشگاه تهران و رشتۀ زبان و ادبیات فارسی پذیرفته شد و در دانشسرای عالی که امروز باغ موزۀ نگارستان است، با پروین اعتصامی که در آن زمان کتابدار آنجا بود آشنا شد. کتابخانۀ دانشسرای عالی در ضلع شمالشرقی باغ موزۀ نگارستان قرار دارد.
بعد از مرگ پدرش مجبور شد برای امرار معاش در رادیو کار کند. بعد هم به چاپ داستان و مقاله و ترجمه در مطبوعات پرداخت. در سال ۱۳۲۷ اولین اثر او با نام “آتش خاموش” منتشر شد. در خانه موزه سیمین و جلال آثار او ارائه شده است. وی در همین سال هم با جلال آشنا شد.
مختصری از زندگی جلال آل احمد
سید جلال الدین سادات آل احمد، متولد آذرماه ۱۳۰۲ در تهران و متوفای شهریور ۱۳۴۸ در اسالم گیلان است. او در یک خانوادۀ مذهبی و متمول به دنیا آمد. با این حال طبق رسم و رسوم آن زمان، از همان نوجوانی برای کار به بازار رفت. در واقع استعداد او در ساختن خانه موزه سیمین و جلال و نقشه کشیهایش بی ارتباط به این فعالیتهایش در دوران نوجوانی نیست. او مدتی سیم کشی برق میکرد و بعدها هم این کار را برای کسب درآمد ادامه داد.
با اینکه پدرش انتظار داشت تا او در علوم مذهبی تحصیل کند. ولی از آنجایی که دستش در جیب خودش بود به راحتی توانست هزینۀ تحصیل شبانه در دارالفنون را با یک سال کار فراهم کند. در سال ۱۳۲۲ از دبیرستان فارغ التحصیل شد. در همین ایام بود که با کسروی و عقاید حزب توده آشنا شد. پدرش او را به اصرار به نجف فرستاد تا علوم دینی بخواند. ولی این هم بر روح سرکش و جستجوگر او چاره نشد و بعد از چند ماه به ایران بازگشت. و به تحصیل در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی مشغول شد.
در سال ۱۳۲۴ داستانهای کوتاه جلال با عنوان “زیارت” منتشر شد. با این حال او به طور عمده مشغول فعالیت در حزب توده بود و برای آنها قلم میزد و سیاسی مینوشت. سبک او را باید رئالیسم سوسیالیستی دانست. در سال ۱۳۲۶ در آموزش و پرورش استخدام شد. سال بعد هم در مسیر اصفهان به تهران با سیمین دانشور ملاقات کرد.
داستان یک آشنایی به ساخت خانه موزه سیمین و جلال انجامید
شنیدن این آشنایی از زبان سیمین دانشور لذت دیگری دارد. سیمین که روزهای جدایی را با یاد جلال در آمریکا میگذراند، با دیدن زوجهای جوان، یاد خاطراتش با جلال را زنده میکرد. او برای جلال از آشناییشان مینویسد. روایتی که به قول خودش با تمام جزئیات در ذهنش مانده است.
جلال درست زمانی سر راه سیمین قرار میگیرد که او از زندگی خسته و دلزده بود. میخواست از ایران برود و دیگر هیچ وقت باز نگردد. مثل تمام ایرانیهای آمریکانیزه شده. ولی قسمت بود که او و ویکی به اصفهان بروند. و موقع برگشت در اتوبوس چشمش به جلال بیفتد. وقتی که او برای دو کودک قصه میگفت. و صحبتی که خیلی زود به خاطر علایق مشترکشان گل میاندازد. و ناگهان میبینند که به تهران رسیدهاند.
و ای داد که دل دختر شیرازی رفته بود و پسر تهرانی هم بیقرار دختر بود. در روزگاری که سیمین با سختی فقر و بیماری مادرش دست و پنجه نرم میکرد، جلال با همۀ محبت و صمیمیت در کنار او بود. دست آخر این مراقبتها و حمایتها دو نفر را آنقدر به هم وابسته کرد که دو سال بعد در سال ۱۳۲۹ با یکدیگر ازدواج کردند.
روشنفکری و ادبیات، تاریخ خانه موزه سیمن و جلال
خانه موزه سیمین و جلال، خانهای پر بار است. خانهای که در آن ادبیات روشنگری و روشنفکری ایران شکل گرفته است. داستانها و متنهای ادبی پدید آمدهاند که در نوع خود بینظیر و پیشتاز بوده است. درست پیش از ساخت این خانه با وقوع قضیۀ اشغال آذربایجان توسط شوروی، جلال از حزب توده جدا شد.
او که به اندیشه های مارکسیست برای حل مشکلات ایران اعتقاد داشت، حزب چپ مستقلی را تأسیس کرد. این حزب باز هم دچار انشقاق شد و در نهایت در سال ۱۳۳۲ جلال فعالیتهای حزبی را کنار گذاشت. از این زمان بیش از پیش به نویسندگی و ادبیات روی آورد.
سال ۱۳۳۲ ساختمان خانه موزه سیمین و جلال به اتمام رسید. زوج جوان به آنجا رفتند و در همسایگی نیما مستقر شدند و درست همانطور که سیمین گفت مصاحبت با نیما فرصتی برای آشنایی بیشتر در اختیارشان گذاشت. جلال هم برای امرار معاش به کار معلمی در مدارس شمیران پرداخت.
تحولات سیاسی دهۀ چهل، دهۀ روشنگری
پس از کودتایی که حذف مصدق انجامید، سمت و سوی فعالیتهای سیاسی بار دیگر به شناخت خویش برگشت. در آن زمان بسیاری از مردم دریافتند که نمیتوان با اتکا به نسخه های غربی به استقلال دست یافت. و همین شد که روشنفکرانی چون جلال آل احمد و علی شریعتی به فکر بازگشت به خویشتن افتادند.
آنها از غربزدگی و الیناسیون فرهنگی گفتند. آنچه که هویت ایرانیان را تهدید میکرد. غرب با همۀ پیشرفتهایش خوب بود. ولی این نباید به تقلید از فرهنگ غرب منجر میشد. در سال ۱۳۴۱ کتاب ماه کیهان، بخشهایی از مقالۀ مفصل غربزدگی را منتشر کرد و نتیجۀ آن توقیف مجله بود.
ولی فعالیتهای جلال آل احمد ادامه یافت و او کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران را نوشت. کتابی که تا امروز یکی از بهترین مراجع شناخت جریان روشنفکری در ایران است. از اینجاست که آل احمد به سمت سنت باز میگردد. بازگشتی که با کولهباری از تجربه همراه است. او سنت را برای روزگارش قابل استفاده میکند و آن را از شکل و شمایلی تاریخی در گذشته بیرون میآورد.
سفرها و خانه موزه سیمین و جلال که پناهگاه امن آنان بود
در این سالها خانه موزه سیمین و جلال مأمن این زوج بود. همان مدینۀ فاضلهای که قصد داشتند تا در جامعۀ خود بسازند ولی نتوانستند. پس به قول جلال به خانواده و خانهشان پناه بردند. در دهۀ چهل، جلال سفرهای زیادی کرد و این بار سیمین در خانه چشم انتظار او بود و برایش نامه مینوشت. البته سفرهای دو نفرهای هم داشتند.
شهرت جلال و سیمین در اوج خود بود که جلال درگذشت. برخی عقیده داشتند که او را کشتهاند و برخی به تأسی از سیمین دانشور مرگ او را ناشی از مصرف بیش از حد نوشیدنیهای الکلی که جلال به آن اعتیاد داشت میدانستند.
در خانه موزه سیمین و جلال کتابی چون سووشون پدید آمد. کتابی که انتشار آن با مرگ جلال در یک سال بود. این کتاب شاهکار ادبی سیمین به حساب می آید. کتابی که دورتر از افکار ضد استعماری جلال نیست و نشان میدهد که این زن و شوهر تا چه اندازه در فکر و عقیده مشابه هم بودند. و در نتیجه توانستند در کنار هم چنین ادبیات روشنگرانهای را به جامعۀ ایران عرضه کنند.
ساعات بازدید و مکان خانه موزه سیمین دانشور و جلال آل احمد
در سال ۱۳۹۳ خانه موزه سیمین و جلال توسط شهرداری خریده شد. مشکلات حقوقی بر سر مالکیت خانه، باعث شد که تا سال ۱۳۹۷ بازگشایی آن به روی عموم به تأخیر بیفتد. در ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ همزمان با سالروز تولد سیمین دانشور خانه موزه سیمین و جلال افتتاح شد.
برای بازدید از خانه موزه سیمین و جلال باید از قبل وقت داشته باشید. بدین منظور لازم است با شماره ۰۲۱۲۲۷۰۵۹۶۹ تماس بگیرید. روزهای بازدید از شنبه تا چهارشنبه به جز ایام تعطیل رسمی است. ساعات بازدید به صورت سانسهای یک ساعته در نظر گرفته شده است. ساعات ۱۰ – ۱۱، ۱۱ – ۱۲، ۱۴ – ۱۵ و ۱۵- ۱۶٫
آدرس خانه موزه سیمین و جلال: میدان قدس، خیابان باهنر، خیابان دزاشیب، خیابان رمضانی، خیابان رهبری، کوچۀ پسندیده، بن بست ارض. میتوان از خیابان شریعتی هم به آن دسترسی داشت.
سوالات متداول
میدان قدس، خیابان باهنر، خیابان دزاشیب، خیابان رمضانی، خیابان رهبری، کوچۀ پسندیده، بن بست ارض. میتوان از خیابان شریعتی هم به آن دسترسی داشت.
از شنبه تا چهارشنبه از ۱۰ تا ۱۶٫ نکته مهم ای است که قبل از رفتن باید وقت قبلی داشته باشید. برای گرفتن وقت به شماره ۰۲۱۲۲۷۰۵۹۶۹ تماس بگیرید.
به طور اتفاقی تابلو خانه ی سیمین و جلال رو دیدم پی تابلو رو گرفته و خودمو رسوندم به این خونه ی عشق و زیبایی .مرسی از بانوی راهنما که حس خوب این خونه ی زیبا رو دوچندان کردن با توضیحات و لبخند مهربونشون
فردا می رم با مریم همسرم
سه بار آن کوچه ها رو گشتم ولی جز همان دو تابلوی ایی که سر کوچه بود نشانی پیدا نکردم
سلام، من سه شنبه۲۹ مرداد ۹۸ به این خانه رفتم، اما درب بسته بود، زنگ زدم هم باز نکردند!!!
فردا به این خونه ی زیبا ميريم
همراه نیما جان
تماما عشق است و خاطره اینجا.
سلام آیا تعطیلات رسمی باز هست؟؟